۰۲ اسفند ۱۳۹۰


اصولاً ذهن من برای خودش هِی پاک میکند خاطرات و اتفاقاتی را که دوست ندارد.یک چیزهایی را جوری فراموش میکند که انگار اصلاً اتفاق نیفتاده،نمی دانم از چه،ولی میدانم از یک چیزی فرار میکند این ذهن من،که شاید روزی تسلیم وسوسه کشفش شدم ...
این مدل بودن علاوه بر اینکه هزار مشکل روحی روانی برایت درست میکند و خودت را از خودت خسته میکند،یک مشکل اساسی دیگر برای من درست کرده که به طرز عجیبی حال میدهد....از صبح می روی سر کار،تا عصر هِی کار میکنی،طراحی میکنی،بیتوین میزنی،خوشحال از اینکه تا آخر وقت این پلان هم تمام میکنی.بعد نیم ساعت مانده به پایان کار یکهو از بد حادثه برق قطع میشود و هر آنچه که در صفحه مونیتورت بود به تباهی کشیده میشود و این موقع است که صدای جیغت همه جا را پر میکند و جملات زیادی در مدح و ثنای کنترل+اس میشنوی که از سوی همکارانت بر تو نازل میشودو نیز تکنیک هایی برای فراموش نکردن آن... و به این نتیجه می رسی که چه مهم است این کنترل + اس در زندگانی کلاً....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر