این روزهای آخر اسفند نمی دانم چه مرگش است که این همه سخت و تلخ میگذرد،هِی میخواهی ولش کنی ولی انگار یکی پاچه ات را گرفته و ول هم نمیکند...ول نمی کند و برت می گرداند به جاهایی که نمی خواهی اش دیگر،به زمستانهای سرد حیاط تالار مولوی و چهارشنبه های آخر سال و یک روز مانده به خطر سال کبیسه...
ولی خیابانهای آخر اسفند تهران را دوست دارم چون می توانی وقتی که حالت خیلی هم بد است بروی و از میان صد تا ماهی قرمز کوچولو یکی را برای خودت انتخاب کنی و با کلی دردسر سالم برسانیش سر سفره هفت سین ات و بیلاخ بدهی به تمام کسانی که میگویند تحریم کنید خرید ماهی قرمز را.....
ولی خیابانهای آخر اسفند تهران را دوست دارم چون می توانی وقتی که حالت خیلی هم بد است بروی و از میان صد تا ماهی قرمز کوچولو یکی را برای خودت انتخاب کنی و با کلی دردسر سالم برسانیش سر سفره هفت سین ات و بیلاخ بدهی به تمام کسانی که میگویند تحریم کنید خرید ماهی قرمز را.....