۲۴ تیر ۱۳۹۱


کلاً یک وقتهایی آدم باید فرار را بر قرار ترجیح دهد...این اواخر دارم از همه کس و همه جا فرار میکنم...قرار ندارم آخر پیش هیچ کس و هیچ جا...ناچارم به فرار...

فکر میکنم باید حرف بزنم ،یک عالم حرف نگفته دارم که باید بگویمشان یک روزی،دارد غمباد میشود این همه حرف نگفته...دکتر توکلی گزینه ی مناسبی است برای شنیدشان فکر کنم،فراز که تعریفش را زیاد میکند،هر چه باشد او یک چپ مغز است...این راه هم امتحان میکنم بلکه آرام و قرار پیدا کنم ... خسته ام خیلی....