۰۸ آبان ۱۳۹۱


یک سال و نیم گذشت از روزی که پویان مرد،از روزی که کشته شد...مردن غم انگیز است و کشته شدن غم انگیزتر...
دیروز بالاخره دادگاه برگزار شد،اولیای دم ساکت بودند،خشمشان را قورت داده بودند،خشمشان بغض و بغضشان اشک بود...فقط یک جمله گفتند "از محضر دادگاه تقاضای اشد مجازات را داریم" . اشد مجازات یعنی قصاص،یعنی اعدام...سجاد هم هیچ دفاعی نداشت و به حکم خود قانع...فقط گفت نمیخواستم اینطوری شه.
اولیای دم ،یعنی خاله و شوهر خاله ام از دیروز حالشان بدتر است،شاید دارند حس قاتل بودن را مزه مزه میکنند...
رفتن پویان خیلی چیزها را به هم ریخت،ولی نبودن سجاد هیچ کدامشان را ذره ای جبران نمیکند...
 غمگینم،کاش میشد راه دیگری پیدا کرد...