۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲



سالهاست که به این نتیجه رسیده ام و میگویم به آدمها، که هر کس را خواستید نفرین کنید ،بگویید،ان شاالله مدرسه تیزهوشان قبول شود و آنجا درس بخواند،هم راهنمایی،هم دبیرستان.سر جمع ،میکند هفت سال، از یازده تا هجده سالگی، سن خوبی است و شخصیت آدم کلاً شکل میگیرد و دیگر امیدی به تغییرش نیست مگر بطور ژنتیکی از دسته آدمهای پوست کلفت باشد، که شاید در ازای بهایی سنگین، بشود یک چیزهایی را درست کرد...
آن همه اعتماد به نفس و توهم کاذب نمیدانم چطور شکل میگیرد ،حتماً معلم هایش را جایی خاص آموزش میدهند ،که باید ذره ذره روی شاگردانشان اثر بگذارند و ذره ذره واقع بینیشان را از بین ببرند و زاویه دیدشان را محدود کنند به دنیای ارزشهایی که آنها برایشان تعریف میکنند. و بعد از هفت سال حتماً چیزی شده ند که آنها خواسته اند...
ولی پس از خارج شدن از آن فضای ایزوله و ورود به جامعه بزرگتر و حقیقی ،بعد از یک دوره که کلاً بقیه را آدم هم حساب نمیکنند و اصولاً درگیر توهمات خاص بودن خودشان هستند،کم کم متوجه میشوند دنیای ارزشهای تعریف شده شان دیگر ارزشی ندارد و آدمهایی بسیار نرمالتر و با زندگیهای معمولیتری وجود دارند که دنیای ارزشهایشان بسیار متنوع تر و عمیق تر است و تو بی خبر از همه آنها، این میشود شروع یک دوره ی پوست اندازی سخت برای عده ای از آن خیل عظیم فارغ التحصیلان مراکز استعدادهای درخشان که حالا پراکنده اند و از آن پایگاه قدرتمند دیگر خبری نیست...
خیلی دقیق نمیتوانم این پوست اندازی و سختی هایش را توصیف کنم و یا اینکه توضیح دهم چقدر میتوان اثرات آن سالها و تربیتش را خنثی کرد ...فقط همین بس که منِ بیست و نه ساله هنوز در حال تبر زدن به ریشه های شاید خشکیده ولی محکم و عمیق آن سالها هستم ...عجیب قدرتمند است این مرکز "سمپاد" در گند زدن به زندگی آدمها،این را به شهادت زندگی خودم و عده ای دیگر که نخواستیم تسلیم این صحنه آرایی خطرناک شویم میگویم...

خلاصه که، اگر به نفرین اعتقاد دارید و میخواهید نفرینتان هم کارگر باشد این یک پیشنهاد جدیست....